محل تولد : همدان محل شهادت : شلمچه
آنگاه که گوهر وجودش در این عالم خاکی درخشید ، شهریور ماه 1347 بود. صدای پای پاییز داشت کمکم می آمد اما صدای گریه او حکایت از بهاری داشت که با شکفتن غنچه وجودش به خانه ما آمده بود ، طراوت این بهار هنوز هم جانمان را تازه می کند. خاطرات دوران کودکی علیرضا بسیار شیرین و شنیدنی است ، از همان دوران روحیه کنجکاوی و پرسشهای کودکانه اش جلوه ای از آینده درخشان او را در مقابل دیدگانمان ترسیم می کرد.
همان وقتها بود که با مسجد و نماز و مفاهیم اعتقادی اسلام آشنا می شد. با همان پاهای کودکانه خود ، در کنار پدر یا مادر مهربانش به مسجد می رفت و سعی می کرد خواندن نماز را خوب یاد بگیرد. به کتاب بسیار علاقمند بود ، هنوز به مدرسه نرفته با کمک بزرگترها کتابهای اول دبستان را به راحتی می خواند. دوران تحصیل او از دبستان عارف آغاز شد. سالهای تحصیل ابتدایی را یکی پس از دیگری با موفقیت پشت سر نهاد و هر سال در مسابقات درسی دبستان رتبه های ممتازی را کسب می کرد.
دوران راهنمایی راهم در مدرسه عطار نیشابوری گذارند در این دوران با شهید ملک حسین بیاتی آشنا شد . پیوند دوستی این دو کبوتر سبکبال پیوندی است که با شهادت گره خورده است. علیرضا و ملک حسین بسیار یکدیگر را دوست می داشتند. علیرضا در یکی از نوشته های خود می گوید صمیمی ترین دوست من برادر ملک حسین بیاتی می باشد که شخصی با ایمان و با گذشت و خوش برخورد و مهربان و دارای صفات پسندیده بسیاری می باشد. ملک حسین هم از خطه خونرنگ خوزستان در نامه ای خطاب به او چنین نگاشته است : قلب من و شما به هم نزدیک است و زمان و مکان نمی تواند آنها را از هم دور کند بلکه هر چه زمان می رود احساس قرب به هم پیدا می کند ...
بعد از شهادت علیرضا ، ملک حسین در فراق صمیمی ترین دوست خود می سوخت. هنوز مدت زیادی از شهادت علیرضا نگذشته بود که روح بی تاب ملک حسین هم از عالم خاکی پر کشید و در جوار رحمت الهی کنار دوست قدیمی خود مأوا گزید و اینچنین پیوندی که با صداقت و محبت آغاز شده بود با شهادت ملک حسین فصلی جدید را در عرصه ملکوت برای خود گشود.
پدر علیرضا می گفت : او بسیار مهربان و دلسوز بود ، بسیار کم حرف می زد ، خیلی کم ادعا و کم توقع بود ، اصلا از خودش تعریف نمی کرد ، با اینکه به او در مناسبتهای مختلف تعداد زیادی لوح تقدیر داده بودند حتی یکی از آنها را نیاورد به ما نشان دهد ، بعد از شهادتش وقتی کمد او را نگاه می کردم فهمیدم که این لوح ها را به او داده اند و تا آن وقت من از این موضوع بی خبر بودم
دوران دبیرستان علیرضا از دبیرستان انقلاب همدان آغاز شد . از همان بدو ورود به دبیرستان انقلاب در تاسیس انجمن اسلامی آنجا نقش موثری داشت. سال دوم وارد دبیرستان ابن سینا شد. او در عین فعالیت در بسیج و انجمن اسلامی دبیرستان ابن سینا ، مسئول واحد آموزش اتحادیه انجمن های اسلامی همدان هم بود. ایشان هفته ای سه روز در اتحادیه حضور می یافتند و کارهای محوله را با دقت و نظم خاصی انجام می دادند. یکی از کارهای علیرضا در این دوران ، تهیه و تنظیم جزوات علمی و فرهنگی بود... به عنوان مثال جزوه ای با عنوان نگرش بر قیام امام حسین (ع) که حاصل مطالعه کتب مختلف در این موضوع است توسط ایشان تنظیم و برای استفاده دانش آموزان مدارس منتشر شد. مسئول اتحادیه انجمن های اسلامی ، برادر صادقیان می گفت : علیرضا فردی بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد بود در طول مدت آشنایی با ایشان هیچگاه ندیدم با صدای بلند بخندد ، از وقار خاصی برخوردار بود ، کارهایی را که به او محول می کردیم با دقت بسیار زیاد انجام می داد ، به تمیزی محل کار خود اهمیت زیادی قائل بود ، هیچگاه وقتش را به بطالت نمی گذراند، اگر اینجا کاری نبود بجای آنکه بیکار بنشیند مطالعه می کرد. علیرضا به نماز بسیار اهمین می داد وقت نماز که می شد وضو می گرفت و نماز را با طمأنینه خاصی می خواند. چقدر با سوز ذکر سجود و رکوع را می گفت . چقدر با حوصله نماز را به جا می آورد.
علیرضا در بسیج و انجمن اسلامی دبیرستان هم یکی از نفرات اصلی بود ، مدتی مسئولیت انجمن اسلامی دبیرستان را به عهده گرفت ، معلم ها ، دانش آموزان ، کادر دبیرستان همه به او علاقه داشتند چرا که علیرضا در کنار فعالیتهای بسیج و انجمن و اتحادیه انجمن های اسلامی ، درسش را هم خوب می خواند. در طول دوره دبیرستان بارها در مسابقات علمی رتبه ممتازی را احراز کرد، در کنکور سراسری سال 66-65 یکی از نفرات ممتاز شد.
علیرضا در مسابقات نهج البلاغه و مفاهیم قرآن شرکت می کرد . چندین بار در این مسابقه ها برنده شد و رتبه خوبی کسب کرد . علیرضا به ورزش هم علاقه داشت . بیشتر به شنا و ورزش پینگ پنگ می پرداخت.
یکی از برادران می گفت : علیرضا در کارهایش با دیگران مشورت می کرد . آخرین تابستان عمر پر برکتش وقتی من مریض بودم به عیادتم آمد و گفت : به نظر شما در این تابستان چکار کنم ؟ من که دوست داشتم علیرضا یک دوره به آموزش نظامی برود و بیشتر با بچه های جبهه آشنا شود گفتم علیرضا امسال در پادگان شهید شکری پور اولین دوره آموزش نظامی برگزار می شود ، می توانی آنجا را هم انتخاب کنی. او در اولین دوره آموزش نظامی پادگان شرکت کرد و در دوره دوم به علت صلاحیتی که در او دیده بودند او را به عنوان کادر آموزش انتخاب کردند. علیرضا بعد از گذراندن آن تابستان پربار به دانشگاه اصفهان رفته و در رشته مهندسی الکترونیک تحصیلات دانشگاهی خود را آغاز کرد هنوز یکماه و نیم از حضورش در دانشگاه نمی گذشت که به طور داوطلبانه از طریق بسیج دانشگاه اصفهان عازم جبهه های حق علیه باطل شد. در جبهه او دیدبان و خمپاره انداز بود. بعد از مدتی حضور در جبهه شنیدیم که علیرضا در عملیات کربلای 5 در قتلگاه شلمچه بر اثر بمباران شیمیایی به درجه شهادت نائل آمد . در تشییع پیکر پاکش غوغایی برپا بود ، معلمان ، دانش آموزان و رفقای علیرضا همه بودند. علیرضا در دوران دبیرستان نتوانست به جبهه برود به همین دلیل سعی می کرد وقتی بچه هایی که به جبهه رفته بودند برمی گردند برایشان کلاس درسی تقویتی بگذارد و به اظهار خود بچه ها ، علیرضا بسیار خوب تدریس می کرد و اینکه پس از سالها معلمان علیرضا در کلاسها او را به عنوان یک دانش آموز نمونه و همه بعدی معرفی می کردند. دانش آموزی که در کنار درش به تقوی و تهذیب نفس هم اهمیت می داد.
:: موضوعات مرتبط:
زندگینامه شهدا،
،